آیا زک اسنایدر آن قدر که میگویند کارگردان بدی است؟


خیر. گول مشتی بچه مدرسه ای که با هر عکسی که تام هالند(بازیگر اسپایدرمن) در اینترنت میگذارد آب از دهانشان آویزان میشود، یا آن دسته از طرفداران کمیک که فیلم های مارول را هر کدام ده پانزده بار دیده اند و حالا منتقد فیلم و سینما شده اند را نخورید. زک اسنایدر آن مرد منفوری که طرفداران دنیای کمیک از او ساخته اند نیست. به نظر من، او مردی است که کمیک را فهمیده، سینمایش را با این فهم بنا کرده است.

دنیای فیلم های او تاریک است؟ بروید همان بتمن های نولان را ببینید تا سطل سطل فلسفه در دهانتان بریزد. بتمن همین قدر تاریک (چه به معنای استعاری چه به معنای فیلتر رنگی و بافت تصویر) است.

چرا بن افلک این قدر یبس است؟ باور کنید بروس وین کمیک ها از این هم یبس تر است.

چرا سوپرمن پشم سینه هایش را نمیزند؟ بی خیال!

گناه زک اسنایدر چیزی بیشتر از خواست او برای ساخت یک فیلم تمام بوکی نیست. بله، فیلم هایش پر از ضعف ساختاری، روایت و طراحی صحنه های زد و خورد است. اما فیلم های او به لحاظ المان های تصویری، کاراکترها و داستان پردازی به ذات کمیک بوکی شان بسیار وفادار است. 

فیلم های او به آن آشغالی ای که می گویند نیست. این متن هم یک مقاله در دفاع از کانامه ی زک اسنایدر نیست. آن چه در ادامه می آید لحظه های از فیلم های اوست که من دوست داشتم آن را با شما درمیان بگذارم تا چه میدانم، زحمات این مرد این قدر نادیده گرفته نشود!



به قاب بندی شکوهمند اش نگاه کنید:

این یک پانل معرفی یا ورود به صحنه ی کمیک بوک است. یک فضا از شورای ماتریکسی کریپتون زادگاه سوپرمن. به لحاظ تصویری انگار طراحی شده تا این که با دوربین گرفته شده باشد



سوپرمن پس از نجات یک سکوی نفتی در آب درحالیکه با فلش بک در سکانس قبل دیده ایم چگونه مادرش به او آموخته است تمرکز کند.

او در آب غوطه ور است. وال مادر با بچه اش از بالای سر او رد میشوند.



به جزییات لباس جور ال دقت کنید. کمیک بدون دینامیک سینما متوسل به همین طراحی جزییات میشود.



یک قاب تماما کمیک بوکی. سوپرمن مجبور به انتخاب میشود تا برخلاف اصول اخلاقی اش ژنرال زاد را بکشد.

- تو محکوم به شکستی چون به قوانین اخلاقی پایبندی

ما نیستیم، ما تکامل پیدا کردیم

و ما پیروز میشیم چون تکامل همیشه برنده است.



یک بتمن فرانک میلری. آری به اندازه کریستین بیل جذاب نیست.